داستان کریم واقعی کیست؟
درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد
چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد
کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند
کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»
درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم
و خدا هم کریم.
آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»
کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»
درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»
چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد
و قلیان بفروخت
خریدار قلیان کسی نبود جز
فردی که میخواست نزد کریم خان رفته
و تحفه برای خان ببرد،
که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست
پس جیب درویش پر از سکه کرد
و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت.
درویش جهت تشکر نزد خان رفت
ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:
«نه من کریمم نه تو...
کریم فقط خداست،
که جیب مرا پر از پول کرد
و قلیان تو هم سر جایش هست.»
منبع: داستانکده