داستان کریم واقعی کیست؟

پنجشنبه شانزدهم شهریور ۱۳۹۶، 2:16

درویشی تهی‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد

چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد

کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند

کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»

درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم

و خدا هم کریم.

آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»

کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه می‌خواهی؟»

درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»

چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد

و قلیان بفروخت

خریدار قلیان کسی نبود جز

فردی که می‌خواست نزد کریم خان رفته

و تحفه برای خان ببرد،

که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست

پس جیب درویش پر از سکه کرد

و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت.

درویش جهت تشکر نزد خان رفت

ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:

«نه من کریمم نه تو...

کریم فقط خداست،

که جیب مرا پر از پول کرد

و قلیان تو هم سر جایش هست.»


منبع: داستانکده

نویسنده: !!☆farzad☆!!

آمارگیر وبلاگ

© داستانکده