داستان شیرین دختر گمشده (ارسالی دوستان)
سه شنبه پنجم بهمن ۱۳۹۵، 23:55
چشمانش پر بود از نگرانی و ترس
لبانش می لرزید
گیسوانش آشفته بود و خودش آشفته تر
- سلام کوچولو .... مامانت کجاست ؟
نگاهش که گره خورد در نگاهم
بغضش ترکید....
ادامه داستان در ادامه مطلب
منبع : کیانی چت
ادامه مطلب
نویسنده:
!!☆farzad☆!!