داستان طنز غریق نجات

یکشنبه سوم بهمن ۱۳۹۵، 2:2

فرهاد و هوشن هر دو

بیمار یک آسایشگاه روانى بودند

یکروز همینطور که در کنار استخر قدم مى زدند

فرهاد ناگهان خود را به قسمت

عمیق استخر انداخت و به زیر آب فرو رفت... 

 

ادامه داستان در ادامه مطلب 

منبع : کیانی چت

ادامه مطلب
نویسنده: !!☆farzad☆!!

ابگوشت شربت

چهارشنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۵، 2:22

نذر کرده بود درس دکتری اش که تمام شد

یکی دو سالی را در یک منطقه محروم طبابت کند

حالا درسش تمام شده بود و برای خودش دکتری !

روستای دور افتاده ای را انتخاب کرد

بار و بندیل را بست و عازم آنجا شد...

 

ادامه داستان در ادامه مطلب

منبع: داستانکده

ادامه مطلب
نویسنده: !!☆farzad☆!!

استاد و دانشجو

سه شنبه سی ام آذر ۱۳۹۵، 1:27

ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﯽ ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻏﺬﺍ ﻣﯿﺮﻩ ﺳﻠﻒ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ

ﻭﻟﯽ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﻣﯿﺮﻩ ﺳﺮ ﻣﯿﺰ ﺍﺳﺎﺗﯿﺪ ﻭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺍﺳﺘﺎﺩ

ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻣﯿﺸﯿﻨﻪ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺑﻪ ﻏﺬﺍ ﺧﻮﺭﺩﻥ.

اﺳﺘﺎﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﻣﯿﮕﻪ:

 

ادامه داستان در ادامه مطلب

منبع : معین چت

 

ادامه مطلب
نویسنده: !!☆farzad☆!!

آمارگیر وبلاگ

© داستانکده