فریاد کلمات

یکشنبه سی و یکم تیر ۱۳۹۷، 4:3

بازهم سکوت می کنم،

آنقدر سکوت می کنم تا در صدای سکوتم غرق شوم.

 

این سکوت بدون معنی من پر معنا ترین سکوت در جهنم بیصداست

سکوتم صدای چکیدن قطره های اشک بچه ای دارد

که در دفتر پاره نقاشی اش خورشید را تیره و آسمان را قرمز می کشید

 

سکوتم شبیه شرمندگی یک پدر مقابل بچه هایش بی شکل است

چراکه در جعبه مداد رنگی ذهنم مدادی تیره تر از سیاه وجود ندارد

سکوتم بی صداست اما صدایش آسمان را به گریه وا می دارد.‌

 

دادنمی زنم و فراید نمی کشم،

کلماتم در سکوت خود جملاتی می سازند

که کتاب ها را با فریادشان معنا می دهند

گرسنگی های شبانه و سیر کردن آنها با خواب

و گورستان های دسته جمعی آرزو ها را می بینم

اما باز هم سکوت می کنم.

 

سکوتم را نمی شکنم چراکه همه فریاد های قلبم را می بینند

و می توانند درد این سکوت را در چهرهام ببینند

و بشنوند اما حیف که تعداد کمی از آنها درک می کنند ...

 

داستانکده

نویسنده: !!☆farzad☆!!

آمارگیر وبلاگ

© داستانکده